جدول جو
جدول جو

معنی تخت شاه - جستجوی لغت در جدول جو

تخت شاه
(تَ)
دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در بیست وچهارهزارگزی شمال ده دوست محمد و نزدیک مرز افغانستان قرار دارد. جلگه ای گرم و معتدل است و 898 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و صیفی و پنبه و لبنیات است و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخت شامه
تصویر سخت شامه
خارجی ترین لایۀ محافظ مغز که به استخوان جمجمه چسبیده است، پردۀ خارجی مغز، ام الغلیظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخت دار
تصویر تخت دار
صاحب تخت، دارندۀ تخت، جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند، رختخواب، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ده کوچکی از دهستان رمشک در بخش کهنوج شهرستان جیرفت است که در صد و هشتاد و چهار هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و هفت هزارگزی باختر راه مالرو رمشک به گابریک واقع است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
پرده ای که از طرف داخل کاسه سر را مفروش میکند و مخصوصا در بعضی نقاط باستخوان سر محکم چسبیده و فقط در ناحیه گیجگاه چسبندگی کامل نیست چون در ناحیه گیجگاه شریان شامه میانی از بین سخت شامه میگذرد ممکنست صدمات وارد باین ناحیه منجر به پاره شدن شریان گشته و سخت شامه را به داخل براند و سبب بیهوشی و مرگ گردد. سخت شامه در حقیقت خارجی ترین غشا پوششی مغزاست امالغلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت خانه
تصویر تخت خانه
مقر سلطنت پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب تخت پادشاه، کسی که شغل او نگاهداری تخت روان باشد، جامه خواب که بالای تخت گسترند، جامه سفید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت شدن
تصویر تخت شدن
دراز کشیدن، یا تخت شدن دماغ. چاق شدن دماغ از نشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت نشان
تصویر تخت نشان
بر تخت نشاننده پادشاه امیر نشان بخشنده تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت شدن
تصویر تخت شدن
((~. شُ دَ))
هموار شدن، به غایت نشئه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخت خام
تصویر تخت خام
چرم دباغی شده، جاهل، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخت گاه
تصویر تخت گاه
محل تخت، محل جلوس شاه، پایتخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
مستوي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
Folded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
plié
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام کوهی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
doblado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
сложенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
gefaltet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
складений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
złożony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
折叠的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
dobrado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
موڑا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
ভাঁজ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
iliyokunjwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
katlanmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
접힌
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
折りたたまれた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
piegato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
मुड़ा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
terlipat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
พับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
gevouwen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تخت شده
تصویر تخت شده
מקופל
دیکشنری فارسی به عبری